-
رمان کژدم عشق
پنجشنبه 9 مردادماه سال 1393 22:48
رمان کژدم عشق کژدم عشق فصل آخر کژدم عشق فصل پنجم بخش ششم کژدم عشق فصل پنجم بخش پنجم کژدم عشق فصل پنجم بخش چهارم کژدم عشق فصل پنجم بخش سوم کژدم عشق فصل پنجم بخش دوم کژدم عشق فصل پنجم بخش اول کژدم عشق فصل چهارم بخش ششم کژدم عشق فصل چهارم بخش پنجم کژدم عشق فصل چهارم بخش چهارم کژدم عشق فصل چهارم بخش سوم کژدم عشق فصل چهارم...
-
لینک رمان سفری به مرگ
پنجشنبه 9 مردادماه سال 1393 22:47
رمان انتظار شبانه انتظار شبانه قسمت آخر انتظار شبانه قسمت نوزدهم انتظار شبانه قسمت هجدهم انتظار شبانه قسمت هفدهم انتظار شبانه قسمت شانزدهم انتظار شبانه قسمت پانزدهم انتظار شبانه قسمت چهاردهم انتظار شبانه قسمت سیزدهم انتظار شبانه قسمت دوازدهم انتظار شبانه قسمت دهم انتظار شبانه قسمت یازدهم انتظار شبانه قسمت نهم انتظار...
-
لینک رمان رمان سفری به مرگ
پنجشنبه 9 مردادماه سال 1393 22:46
رمان سفری به مرگ رمان سفری به مرگ قسمت 15 رمان سفری به مرگ قسمت 14 رمان سفری به مرگ قسمت 13 رمان سفری به مرگ قسمت 12 رمان سفری به مرگ قسمت 11 رمان سفری به مرگ قسمت 10 رمان سفری به مرگ قسمت 9 رمان سفری به مرگ قسمت 8 رمان سفری به مرگ قسمت 7 رمان سفری به مرگ قسمت 6 رمان سفری به مرگ قسمت 5 رمان سفری به مرگ قسمت 4 رمان...
-
لینک رمان دیوانه
پنجشنبه 9 مردادماه سال 1393 22:45
رمان دیوانه داستانی است در مورد آشنایی دختری به نام سایه با مردی به نام امیر...امیر پسری است که هرچه در ذهن خود مجسم کند حتی می تواند به تصویری در دنیایی واقعی ببرد.آن ها در سرزمینی اسرار آمیز با هم آشنا می شوند و به طور عجیبی بر سرنوشت تمام انسان ها تاثیر می گذارند. با تشکر الهام نعیمی دیوانه 11 دیوانه 10 دیوانه 9...
-
به قیمت سی ال اس
جمعه 8 آذرماه سال 1392 18:55
آقای جوان معلم در حال درس دادن به بچه های آموزشگاه بود که گوشی اش زنگ خورد.عشق دوران قدیم به او زنگ زده بود و او را برای کار به شرکت مادرش دعوت می کرد ...پسر از کلاس بیرون رفت انگار تمام دنیا را به او داده بودند مدیر آموزشگاه او را صدا زد .باورش نمی شد او از پسر برای دخترش که دانشجوی دکتری بود خواستگاری می کرد.همه می...
-
بیماری مصری عشق خیالی
جمعه 8 آذرماه سال 1392 18:50
روانشناس نگاهی به چشم های اشک الود دختر انداخت و گفت: وسواس فکری یک بیماری است که اخیرا میان شهر ما رواج پیدا کرده او بیمار است....دختر ملتمسانه به دکتر چشم دوخته بود و آهسته تکرار می کرد راه درمان چیست؟چرا کسی که تمام دنیای من است این بیماری را دارد و حتی نمی داند مرا دوست دارد یا نه و هر روز دختری را به بازی می...
-
سهم دانه برفی
جمعه 8 آذرماه سال 1392 18:38
روزهای سرد و برفی از راه رسیده بود میان برف های سپید یک ردپا باقی مانده بود.می گفتند رد پای ارابه ای خداست.می گفتند فرشته ها ارابه را بر دوش می کشند و خدا برای مردم آن شهر شادی ها و غم را بر روی زمین می پاشد و روزی که برف ها آب می شوند آن ها در میان خانه ها و دل های مردم شهر جوانه می کند هرکس زودتر به سرزمین برفی برسد...
-
شیخ نالان
دوشنبه 17 تیرماه سال 1392 13:25
گرد و غبار تمام لباس هایش را پوشانده بود عصای چوبی اش ترک برداشته بود موهای بلند و سپیدش پریشان روی پلک هایش ریخته بود .انوار طلایی رنگ داغ و سوزان برصورتش سیلی می زد با دست های چروک خورده اش عرق گونه هایش را پاک می کرد و آهسته به سوی شهر قدم می زد... دخترکی آشفته حال و گریان با لباس هایی رنگارنگ و ابریشمین به سمت او...
-
دستان سوخته عروسک هرزه
شنبه 15 تیرماه سال 1392 22:26
بازیگر میان کلبه ی خویش نشسته بود هیزم ها روشن بود روی صندلی لم داده بود موسیقی ملایمی در کلبه پخش می شد گوشی اش هر از گاهی زنگ می خورد نگاهی به صفحه گوشی می انداخت گاهی اوقات لبخند می زد و گاهی اوقات با عصبانیت دکمه های گوشی رو فشار می داد و می گفت بازم این مزاحم لعنتی..... دستی به موهایش کشید چشم هایش را مالید و از...
-
لینک رمان ها
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1392 18:10
دیوانه 4 دیوانه 3 دیوانه 2 دیوانه 1 رمان سفری به مرگ قسمت 15 رمان سفری به مرگ قسمت 14 رمان سفری به مرگ قسمت 13 رمان سفری به مرگ قسمت 12 رمان سفری به مرگ قسمت 11 رمان سفری به مرگ قسمت 10 رمان سفری به مرگ قسمت 9 رمان سفری به مرگ قسمت 8 رمان سفری به مرگ قسمت 7 رمان سفری به مرگ قسمت 6 رمان سفری به مرگ قسمت 5 رمان سفری به...
-
سوغات شیطان
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1392 18:02
شیطان میان شهر قدم می زد و نقابی زیبا بر صورت زده بود و فریاد می کشید من یک انسان بزرگ و مهم هستم.کودکان با نگاهی معصومانه به او خیره می شدند و دلشان می خواست زود تر بزرگ شوند تا همانند شیطان نقابی بر صورت زنند و فریاد زنند من هم یک انسان بزرگ هستم. ناگاه یکی از کودکان جلوتر رفت و گفت می خواهم مثله تو باشم درست همانند...
-
شهر بهشت
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1392 17:30
شنیده ام سرزمینی وجود دارد به نام بهشت....می خواهم امشب به خانه ی عارفی بروم و مسیر بهشت را از او بپرسم....نزدیک ترین مسیر را....گفته اند عارفی در این شهر زندگی می کند .کوله بار دیروز را بستم و در خانه گذاشتم امید های امروز را به بی اعتباری فردا سپردم و به سمت خانه ی عارف رفتم.... می گویند خانه ی عارف خیلی دور اما...
-
قصه آدمک ها
جمعه 5 آبانماه سال 1391 12:01
قلم چوبین شکسته است کاغذها کاهی شدند و دست ها به نوشتن دروغ عادت کرذند.قرار است همه بازی کنند برای هم ،حتی برای خودشان...قصه ی غریبی است میان سکوت سنگین آدم ها از فریاد بی صدایشان نوشت، از رویاهای خاموش دیروزشان.... شاید قصه ها به پایان رسیدند ، شهربانو قصه ها امشب دلش هوای رفتن کرده، او هم می خواهد برود از فردا چه...
-
ارابه خدا
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 17:06
مسافران می آیند و می روند .در عبور از جاده ای که بی انتهایی اش تو را فریب خواهد داد.و زمان می گذرد همچو ثانیه هایی رقصنده که پایکوبی انان تو را به خواب خوش زندگی فرو می برد ودوباره خدا بر روی ارابه اش نشسته است خدا بر روی ابر ها سفر می کند ارابه خدا سپید مثل هر روز به خانه ها سر می زند برخی را همراه خود به سرزمینش می...
-
داستان شیطان و خدا
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1390 17:43
سیاهی هی زمین را پر کرده بود و در ازدحام دوده های سیاه انسانیت آدم ها نفس می کیدند و دست در دست شیطان پایکوبی می کردند خدا در آسمان ها قدم می زد انگار برای بشریت نگران بود انگار تنها خدا دلش برای بنده ها می سوخت مردم دودهای سیاه را حس می کردند و انگار پیرمرد ها و پیرزن ها هم شیطان را از یاد برده بودند و شیطان دست در...
-
برف و خدا
سهشنبه 27 دیماه سال 1390 22:46
و دانه های سپید برف باز هم در میان آسمان می رقصیدند و ابر های سپید پایکوبی می کردند و تنها پاکی بر زمین می بارید خدا تصمیم گرفته بود بر تمام سرزمین ها رنگ سپید پاکی بزند و حتی سیاهی ها را سپید کند خدا در میان آسمان ها قدم می زد و انسان ها کنار یکدیگر چای می نوشیدند شیطان سطل سیاه رنگی در دست داشت و آتش را بر زمین آورد...
-
دریای عشق
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 10:22
پرنده ی تنهایی بر بام زیبا ترین ساحل ها اوج می گیرد وقتی که دریای عشق به انتظار بازگشت پرستو ها نشسته است. و غروب طرح مبهمی بر آسمان نقاشی می کند و اسمان زندگی طعم تلخی را می گیرد و دریا ناامید بر بال های ابر می نشیند و اشک میریزد و سرنوشت او را بی رحمانه به سرزمینی دیگر می برد وقتی که پرستو ها باز می گردند خبری از...
-
حراج
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 23:45
گفت: می خواهم مزایده ای راه بیندازم اما خبری از ازدحام مردمی نبود پرسیدم :مگر تو چه را به مزایده گذاشتی گفت: انتظار ها و دل تنگی هایم را به حراج گذاشتم گفتم :نشاید به بهای گرانی فریاد حراجی سر دهی گفت: به خدا قسم که آن ها به قیمت جان خریدم و امشب ارزان می فروشم گفت: تو را به مال دنیا چه سود!مگر نشینده ای که مال دنیا...
-
داستان آفرینش
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1390 19:21
تان آفرینششبی خدا گوشه ای از آسمان به زمین چشم دوخته بود شبی که زمین خیلی تنها بود و آسمان دلش گرفته بود. باد دستان زمین را گرفت و سنگ ها از غم شکسته شد و خاک ها رقص و پایکوبی نمودند ماه در دل آسمان دل تنگ بود و آسمان شروع به گریستن نمود خاک می رقصید و آسمان می بارید و هجوم آن همه دل تنگی گل را ساخت و نگاه گرم خدا به...
-
مرا بنویس
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 11:17
مرا بنویس از بی تابی های شبانه ی دیروزمان از لبخند های گرم دیروزمان برایم خانه ای بساز به رنگ خانه ی پوشالین دوست داشتن ها و بامی به وسعت معصومانه ترین نگاه کودکانه ام و زمینی به استقامت قول های دیروزمان مرا بنویس از لابه لای خاطرات دیروزمان از میان هجوم واژه هایی که لبریزند از فریاد از سکوت اشک ها مرا بنویس از کوچه...
-
باور کن زندگی همین نزدیک هاست...
شنبه 9 مهرماه سال 1390 14:21
وقتی بر شانه های زمان تکیه می داد و سر بر سینه ی پر تلاطم زندگی می گذاشت همراه باورهای ثانیه می رقصید زندگی را بر روی برگه های خیالش قلم زده بود و دوست داشت تا روز تولد واژه های آرزویش به انتظار بشیند زندگی را در لبخند خسته پیرمرد بیمار ندید وقتی که بالین امید برای دختری سه ساله پهن می کرد آن روز که خودش خیلی بیمار...
-
انتظار شبانه (قسمت های اول تا دوازدهم)
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 14:23
قسمت های بعدی در www.shanar.mihanblog.com انتظار شبانه قسمت دوازدهم انتظار شبانه قسمت دهم انتظار شبانه قسمت یازدهم انتظار شبانه قسمت نهم انتظار شبانه قسمت هشتم انتظار شبانه قسمت هفتم انتظار شبانه قسمت ششم انتظار شبانه قسمت پنجم انتظار شبانه قسمت چهارم انتظار شبانه قسمت سوم انتظار شبانه قسمت دوم انتظار شبانه قسمت اول
-
انتظار شبانه 2
جمعه 14 مردادماه سال 1390 00:43
پیرزن نگاهی خسته به پرستار انداخت مات و مبهوت به او خیره گشته بود پسر جوانی که او را مادربزرگ صدا می زد جلوتر آمد و با صدایی آهسته تر گفت : اجازه نمی دهید داخل شویم. پیرزن اشک در چشمانش جمع شده بود یعنی زندگی به آخر رسیده بود؟! چشمانش را بست و آرزو کرد کاش زندگی همین امروز به پایان می رسید شاید احساس می کرد دیگر دنیا...
-
انتظار شبانه قسمت اول
جمعه 7 مردادماه سال 1390 23:14
ستاره ها در آسمانی صاف برق می زدند اما چشمانش آنقدر کم سو بود که دیگر هیچ برقی چشمانش را روشن نمی ساخت انگار دنیا او را ترک گفته بود خسته و اندوهگین در انتظار شبانه اش خفته بود.به ماه چشم دوخته بود اما انگار پرده ای سپید ماه را پنهان کرده بود ماه در آسمانی سپید می رقصید و انگار تنها خدا برایش مانده بود. همه رفته بودند...
-
کژدم عشق
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 14:30
سلام به تمامی دوستان و علاقه مندان لطفا برای مشاهده ادامه رمان کژدم عشق به لینک زیر مراجعه کنید کژدم عشق فصل آخر کژدم عشق فصل پنجم بخش ششم کژدم عشق فصل پنجم بخش پنجم کژدم عشق فصل پنجم بخش چهارم کژدم عشق فصل پنجم بخش سوم کژدم عشق فصل پنجم بخش دوم کژدم عشق فصل پنجم بخش اول کژدم عشق فصل چهارم بخش ششم کژدم عشق فصل چهارم...
-
کژدم عشق فصل چهارم بخش دوم
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1390 12:50
پرستو که در خود گم شده بود خود را در خیابان ها می جست مرد که پسری جوان به نظر می رسید جلوی پرستو توقف کرد و پرستو بی اختیار سوار ماشین شد چند دقیقه ای سکوت فضای ماشین را پر کرد که مرد جوان ماشین را در زیر سایه ی درختی متوقف کرد و با لبخندی سرش رو به پرستو نزدیک کرد و گفت : دوست داری کجا ببرمت؟ -جهنم. -ببخشید من فقط تو...
-
کژدم عشق فصل چهارم بخش اول
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1390 12:49
گاه باید ایستاد تا اعتبارمان را از ثانیه ها دریافت کنیم و بپرسیم چند ثانیه دیگر اعتبار خواهیم داشت.او با همه غریبه بود.گاه حتی خودش را هم نمی شناخت. باید از جاده ی سرنوشت عبور می کرد و حتی بیراهه ها نیز برایش بوی مقصد می داد گاهی یاد می گرفت در خود گم شود و گاه هم حسرت دیروزی را می خورد که می توانست حتی در امروز برایش...
-
کژدم عشق فصل سوم بخش چهارم
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1390 21:35
فصل سوم بخش چهارم روز ها از پی هم می گذشت و بهرام هر وقت به ستاره فکر می کرد با خودش احساس می کرد چقدر با دنیای دختر ها بیگانه هست نگاهش به پنجره خیره شد بود که مرتضی صداش زد.چیه داداش عاشق شدی؟خب فقط یه راه داره اونم خواستگاری.بعد می مونه موافقت پدر عروس خانوم بهرام نگاهی به مرتضی انداخت و گفت : آقای شیخ خواستگاری...
-
یک روز میان مردم
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1390 18:24
و دوباره نگاه گرم زنی سالخورده روی صندلی در چشمانم گره می خورد نگاهی به صندلی می انداخت حتی دیگر دستانش هم توان راندن صندلی را نداشت باید راه می رفت و اما پاهایش خسته بود نگاهی به دختر زیبا و مرد جوانی که کنارش بود انداخت انگار دستان آن ها نیز سرد بود هیچ کس دوست نداشت پاهای او باشد نمی دانم مگر مادر قصه های دیروز ما...
-
کژدم عشق فصل سوم بخش سوم
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1390 18:14
و شب را زمانی زیبا تصور می کنی که بدانی فانوس هایش هنوز در آسمان می درخشند و دوباره به یاد کودکی ستاره ها را می شماریم و برای ستاره ی سرنوشت خویش دست تکان می دهیم. ستاره دختری با چشم هایی سبز و صورت ریز نقش و سبزه بود دانشجوی ترم 5 فیزیک اتمی بود و این رشته رو به پیشنهاد پدرش انتخاب کرده بود و همیشه هر وقت که عشق می...