نگاه های تب دار یخ زدند
آتش شعله هایش را در زیر خاک پنهان می کند
فرش عشق دیگر کهنه شده است
آسمان تاریک
فانوس ها مرده
و دوباره عاشق ستاره ها شدن
و تنها یک عشق در قلب ماند
و دیگر فردا ها خاموش است
و دوباره سرزنش هایی از جنس تنور بی وفایی
تقصیر ها را تراسیدند
و همه برای من باقی ماند
مداد تازه جوهر ندارد
کاغذ ها بیمارند
و داستان ها تکراری
خدای من
خدای من
مرا دریاب
رود ها به آغوش دریا می روند
حدای من ای آخرین ای اولین
ستاره شب
مرا بخوان
سلام وبلاگ خوشگلی داری اگه تونستی به وبلاگ منم یه سر بزن
من هنوز نقاش نشدم خیلی مونده تا نقاش بشم ولی خیلی دلم می خواد یه روزی مثل یه هنرمند واقعی نقاشی کنم.مرسی عزیزم