عشق بازی برگ های زرد و نارنجی میان فصل پاییز است
فصل گذشتن از خود
گذشتن از میان سایه سرو ها...
و این سایه های همیشه تکراری سرو
و باز هم کویر حقیقت پشت بازی سرو هاست
و جاده ی بی انتهای رقص واژه ها
برزخی که دو زمان را همواره تکرار می کند
انتظار به شروع و انتظار به بازگشت
دو انتظار تلخ رفتن و ماندن
و این ترسیم پرواز ماهی ها در سکوت آدریناست
ماهی از گم شدن در دریا نمی هراسد
گرچه هیچ کجا برایش بوی خانه را نمی دهد
سلام.
باز هم زیبا بود.
مخصوصا تکه شعر
ماهی از گم شدن در دریا نمی هراسد
گرچه هیچ کجا برایش بوی خانه را نمی دهد
مرسی
سلام منم که از شعرت خیلی خوشم اومد. من همیشه به دوستان سری میزنم اما دوستان بی وفایی دارم