رها (کلبه ابهام)

ناگفته های دخترانه

رها (کلبه ابهام)

ناگفته های دخترانه

قسم به نفس های آهسته پیرزن بیمار

قسم به ضربه های تیشه ی قلم شکسته بر کاغذ 

قسم به صدای سکوت سپید کاغذ  

 

 

من که گمان می کردم با فرو رفتن در دریا خواهم مرد

چگونه باید زندگی ماهی را در عمق دریا باور می کردم  

 

.....

قسم به ضربه های تیشه ی قلم شکسته بر کاغذ 

قسم به صدای سکوت سپید کاغذ 

  

قسم به پاکی نگاه  ستایش عشق 

و قسم به شب هایی که  

از پی آ ن ها صبح متولد می شود 

 

در میان دریای دو دریا آبی 

 جزیره زیبا و کوچک به نام زمین را آفریدند 

خدایی که آن جزیره را پل میان دو دریا ساخت  

 

 

آهسته در میان کلام آسمانی اش با من گفت: 

آن را پر از رنج و شادی 

 برای آزمایش و گذر شما خلق کردم  

 

باشد که در هر گام  و نفس مرا یاد کنید  

 

و آنان که امروز مرا فراموش می کنند

فردا خدایشان پاسخی به فریادشان نخواهد داد 

من سرگرم تماشای کلبه های جزیره خاکی بودم 

گمان نداشتم

در دل دریا دنیای دیگری است 

من که گمان می کردم با فرو رفتن در دریا خواهم مرد

چگونه باید زندگی ماهی را در عمق دریا باور می کردم 

باز امشب هم خدایت را صدا بزن

قلم ها دیگر جوهری پس نمی دهند 

 

من دلم برای خدا تنگ شده

خدایی که که هر دم صدا زدم

و سکوت کرد 

 

و گمان کردم مرا فراموش ساخته

و قسم به صاحت مقدس آفرینش سکوتش

تنها برای آزمایش و صبر بود 

 

قسم به نفس های آهسته پیرزن بیمار

خدایت را صدا بزن ... 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
احمد پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:25 ب.ظ http://www.soor4u.blogfa.com

سلام!
وب قشنگی داری!امیدوارم که موفق باشی!
آگه دوست داری میتونیم با هم تبادل لینیک کنیم!
منتظر جواب هستم!

یاسر جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:04 ب.ظ

دکتر علی شریعتی :


چه امید بندم در این زندگانی
که در نا امیدی سر آمد جوانی
.
سر آمد جوانی و ما را نیامد
پیام وفایی از این زندگانی
.
بنالم ز محنت همه روز تا شام
بگریم ز حسرت همه شام تا روز
.
تو گیی سپندم بر این آتش طور
بسوزم از این آتش آرزوسوز
.
بود کاندرین جمع نا آشنایان
پیامی رساند مرا آشنایی ؟
.
شنیدم سخن ها ز مهر و وفا ، لیک
ندیدم نشانی ز مهر و وفایی
.
چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
.
چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر
کا از یاد یاران فراموش باشم
.
ندانم در آن چشم عابد فریبش
کمین کرده آن دشمن سیه کیست ؟
.
ندانم که آن گرم و گیرا نگاهش
چنین دل شکاف و جگر سوز از چیست ؟
.
ندانم در آن زلفکان پریشان
دل بی قرار که آرام گیرد ؟
.
ندانم که از بخت بد ، آخر کار
لبان که از آن لبان کام گیرد ؟

[گل][گل][گل]

صبا جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:29 ب.ظ http://www.lifekhiyali.blogfa.com

وقتی کسی نیست که به دادت برسه پس داد نزن،

سکوت کن، شاید از سکوتت همه بفهمن که چه قدر درد و رنج توی

وجودت انباشته شده، فریاد دردت رو دوا نمیکنه،

اما سکوت شاید نتونه دردتو از بین ببره اما میتونه خیلی راحت تو را از این

دنیای مسخره نجات بده

دوشیزه شب جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:06 ب.ظ http://atash7270.blogfa.com

شعر زیبایی بود ،با احساس...

ارکادیا شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:27 ق.ظ http://www.return2heaven.net

در نهایت ممکن است انسان های شریف، نجیب و مسوول باشیم؛ اما هرگز کامل نخواهیم بود و همیشه اشتباه خواهیم کرد. نباید به خاطر خطاهای خود، شرمنده باشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد