بی انتهای جاده
ریل قطار هزار کیلومتری
زمینی پوشیده از برگ های سرخ و نارنجی
درخت های عریان...
شاید پاییز زیبا ست
مثل صدای خش خش برگ ها
مثل ترانه ی هزار ساله ی باران
داستانی که تکرارش هرگز مرا خسته نکرد
داستانی که زود به آن عادت کردم
و کلاغ ها سرزمین پدری را پر کردند
و خانه آسمان آبی را از دست داد
و پیرزن نخ ریس باز چرخش را روشن کرده است
من نمی دانم چه چیزی را می بافد
من چشمانی برای دیدن ندارم
او می گوید این راز است
و کور دلان نمی توانند بینند
گفت :
به زودی در فصل بهار
جامعه ی سبز برای همه خواهم بافت
شقایق خواهم بافت
شقایق خواهم بافت
من بافنده ی سر نوشت تو
و تو آنچه را از دل
از خدایت بخواهی
برایت خواهم بافت
آرزو ها را نمی بافم
باور ها..
باورها را خواهم بافت
باورها شقایق است
باران باران است
شقایق شقایق نیست
برگ های به رنگ سرخ و نارنجی
زیر کفش های تو دیگر زیبا نیست
با کفش های گلی بر روی برگ ها قدم نزن
سلام.
مرسی از شعر زیبات.
سلام دوست عزیز....
وبلاگ خوبی داری...امید واریم موفق باشی....خوشحال میشیم به ما هم سر بزنی؟؟؟
نظرت در مورد تنادل لینگ چیه؟
استاد شهریار :
کسی نیست در این گوشه فراموشتر از من
وز گوشه نشینان توخاموشتر از من
هر کس به خیالیست هم آغوش و کسی نیست
ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من
می*نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق
اما که در این میکده غم نوشتر از من
افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن
افتاده*تر از من نه و مدهوشتر از من
بی ماه رخ تو شب من هست سیه*پوش
اما شب من هم نه سیه*پوشتر از من
گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق
ای نادره گفتار کجا گوشتر از من
بیژن*تر از آنم که بچاهم کنی ای ترک
خونم بفشان کیست سیاوشتر از من
با لعل تو گفتم که علاجم لب نوشی است
بشکفت که یارب چه لبی نوشتر از من
آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل؟
دیگی نه در این بادیه پرجوشتر از من
[گل][گل][گل]
سلام الهام جان....
مرسی که بهم سر زدی....
من شمارو لینک کردم.....
موفق باشی عزیزم...
سلام دیگه به ما سر نمی زنی دوست من