رها (کلبه ابهام)

ناگفته های دخترانه

رها (کلبه ابهام)

ناگفته های دخترانه

به راستی تمام ارقام بازیچه ی دنیاست

نقاش را گفتم نقشی کشد از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید



بوم نقاشی سپید بود

و رنگ های زیبایی به نقاش چشمک می زد


ناگاه از کنارش مرد تاجری گذشت

که دل تنگ ارقامش بود

و نگران صفر و یک


دیگر رنگ دیروز را نداشت

او شده بود گدای امروزی


و دیگر همه دوست داشتند

او را از دفتر خاطرات روزانه خط بزنند

...


نقاش خندید

و کمی آن طرف تر

کودکی را دید

که به دنبال چند صفر می دوید

تا نانی برای خوردن پیدا کند


نقاش باز هم خندید

و کمی آن طرف تر

گوری را دید

که با فرش های ابریشم رنگ می زدند

...


باز هم خندید

و بر روی کاغذ

تمام ارقام را از صفر تا به یک نوشت


و از هر رقم منظره ای زیبا

و صورتی زیبا کشید


کوزه ی گلی

گرگ زخمی


خانه ی متروکه

سنگ فرش های خیابان


و گفت:

به راستی تمام ارقام

بازیچه ی دنیاست


تا که شاید مالک آن شویم

که پیش از همه ی ما به نام خدا ثبت شده است...

نظرات 2 + ارسال نظر
امین سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:39 ب.ظ http://shabayjavani.blogsky.com

ما مالک هیچ چی نیستیم فقط بعضی چیزها برای مدتی تحویلمونه همین خودش به هرکس صلاح بدونه اجازه استفاده میده

آرکادیا سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:06 ب.ظ http://www.return2heaven.net

سلام دوست خوب . ممنون که افتخار دادین و از سایت من بازدید کردید ... امیدوارم همیشه موفق و سلامت باشید
لیلی گفت:

« پایان قصه ام زیادی غم انگیز است. مرگ من. مرگ مجنون.

پایان قصه ام را عوض می کنی؟»

خدا گفت:

«پایان قصه ات اشک است

اشک دریاست

دریا تشنگی است

و من تشنگی ام.

تشنگی و آب..

پایانی از این قشنگ تر بلدی؟»

لیلی گریه کرد.

لیلی تشنه تر شد.

خدا خندید…
www.return2heaven.net

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد