رها (کلبه ابهام)

ناگفته های دخترانه

رها (کلبه ابهام)

ناگفته های دخترانه

اشک پاک متولد شد


اشک پاک متولد شد

و انسان شکل گرفت


شقایق فقط بهانه بود

تا به تو بگویم



عشق همان دقایق سادگی است


اشک پاک متولد شد

و انسان شکل گرفت


شقایق فقط بهانه بود

تا به تو بگویم



عشق همان دقایق سادگی است

همان سکوت مبهم میان ما

همان لبخند کوچک تو


و اشک بی بهانه ی  من

همان قول های شاعرانه


شاید باید یاد خاطرات را بر

روی برگ ها نوشت


شاید روزی که برگ ها از بازگشت تو

نا امید می شوند

و بر روی زمین می افتند

تازه بزرگ می شوند


چون خیلی دیر می فهمند

که سهم آنها فقط له شدن

در زیر پاهای ماست


دل ها را سیلی می زنند

قلب ها  را می شکنند

دست ها را رها می کنند


درست زمانی که

به تو اطمینان می دهند با ما

فقط با من بمان


شاید تو را به نشستن در زیر سایه ی درخت

سرو خانه شان دعوت کنند



اما


فقط خداست

که می بیند

بر بالای درخت چند قلب به دار آویخته شدند


شاید سالها کلون در را بزنی

اما کسی به انتظار تو ننشسته است



اما تنها دری که بادیدن اولین قطره ی اشک تو

کلونش ترک بر می دارد


و با صدای آهسته ی تو

باز خواهد گشت


و بهای صداقت و پاکی تو را

تا مرز بی نهایت شقایق می کارد


دستان خداست

خانه ی بی بهانه ی من




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد